معنی نفرت دارنده

حل جدول

نفرت دارنده

نافر


نفرت

بیزاری

اشمئزاز


دارنده

واجد

لغت نامه دهخدا

دارنده

دارنده. [رَ دَ / دِ] (نف) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد:
که او داد برنیک و بد دستگاه
که دارنده ٔ آفتابست و ماه.
فردوسی.
دارای سپهر و اخترانش
دارنده ٔ نعش و دخترانش.
نظامی.
|| نگهبان. نگهدارنده:
همیدون به بندش همی داشتند
بر او چند دارنده بگماشتند.
اسدی.
|| (اِخ) خدای تعالی:
سپهبد بدارنده سوگند خورد
کزین دژ برآرم بخورشید گرد.
فردوسی.
اگر خواهم از زیردستان خراج
ز دارنده بیزارم و تخت و تاج.
فردوسی.
جهانجوی و گردی و یزادن پرست
مداراد دارنده باز از تو دست.
فردوسی.


نفرت

نفرت. [ن ِ رَ] (ع اِمص) رمیدگی. نوعی رمیدگی از چیزی. (غیاث اللغات). بیزاری. اشمئزاز. رمیدگی. ناخواهانی. (یادداشت مؤلف). فرار. گریز. هزیمت. هول. ترس. هراس. کراهت. ویسه. یارند. تنفر. عدم میل. (ناظم الاطباء): اگر تا این حد نواختی بواجبی از مجلس ما به حاجب نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه ٔ نفرت ها و بدگمانی ها که این مخلطافکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). بدان نامه بیارامید [آلتونتاش] و همه ٔ نفرت زایل گشت. (تاریخ بیهقی). شتربه گفت سخن تو دلیل می کند بر آنکه از شیر مگر هراسی و نفرتی افتاده است. (کلیله و دمنه). پسر از سر نفرتی که داشت دلش بر صفای جانب او قرارنگرفتی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 375). از موجب نفرت و دواعی وحشت استعلام کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 289). بانگ نماز گفتی به ادائی که مستمعان را از او نفرت بودی. (گلستان سعدی). چندانکه دانا را از نادان نفرت است نادان را از دانا وحشت است. (گلستان سعدی).
- به نفرت، به کراهت. از روی اشمئزاز و بیزاری:
به نفرت ز من درمکش روی سخت.
سعدی.
|| (اِ) در تداول، بوئی سخت بد. (یادداشت مؤلف). || یکبار رمیدن. (غیاث اللغات). رجوع به نفره شود.

فرهنگ عمید

نفرت

کراهت داشتن، ناپسند داشتن، بیزاری و رمیدگی،


دارنده

کسی که چیزی دارد، دارا، چیزدار، مالک،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نفرت

بیزاری

مترادف و متضاد زبان فارسی

نفرت

اشمئزاز، اکراه، انزجار، بیزاری، بی‌میلی، تنافر، تنفر، رمیدگی، کراهت، کینه، نقار،
(متضاد) عشق

فارسی به عربی

نفرت

اشمیزاز، حقد، فضاعه، کراهیه، کره، إِحْجام


دارنده

له، مالک

فارسی به آلمانی

نفرت

Der hass (noun), Hassen (verb)

فرهنگ فارسی هوشیار

نفرت انگیز

نفرت آور، ناخوشایند

فرهنگ معین

دارنده

آن که چیزی را دارد، صاحب، مالک، خداوند، چیزدار، ثروتمند، مال دار. [خوانش: (رَ دِ یا دَ) (ص فا.)]

معادل ابجد

نفرت دارنده

994

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری